یک شیشه اشک جمع کرده بود. شاعرخانه که دشوار پیش میرفت در روزگاری انگار دور در حدفاصل نیمی از عمر که به بهای دومین همخوابگی بخشیده بود در پیِ نیمِ اول از عمر که پیشتر بخشیده بود به بهای همخوابگیِ اول. در شنبهای که کنیسه تعطیل بود و خزان رسیده بود و عشقبازِ ترمه از خود در خود و با خود پرسیده بود: کِی رسم چون روزگار از دست رفت؟ آنگاه درِ چهارطاق بود و قرطاسبازی و معاشریّت با درختی و عاشق در کوچهای. نزدیکتر اما بیتقطیع بایست تا همین روزها باشد و انگار چهارشنبهسوری بود که تهشمعی ماند سرِ سنگِ قبر. آنگاه چرخِ چاه و انگار فردا و سالگردِ روجا و گورکنی برای یوسفیانِ پیرمُرده و عشقبازی میان کُشتاری دیگر و تیترهایی که تقاص خون پس دهند و و آخرین انقلاب.
این مجموعه دوازدهمین کتاب از مجموعۀ آثار هنرمندان انجمن ادبیهنری حیرت است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.
اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مجموعهداستان “یک شیشه اشک جمع کرده بود” سیروس صفایی” لغو پاسخ
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.